~♡*پیوند خونین*♡~p7

بلافاصله بعد از حرفش از اتاق خارج شد
رِی معیوب و سردرگم مانده بود و نمی‌دانست چه کند ، فقط بخاطر سرما به سرعت پتو را دور خودش پیچید و در خود جمع شد تا گرم شود
دستی به گردنش کشید ،با زخمش برخورد کرد .جیغ کوچیکی از درد زیاد سر داد .دستش را بلافاصله جلوی دهانش گرفت تا توجه پادشاه ...*بهتره دیگر با اسم چینوکو خطابش کنم* ...را جلب نکند و صدایش به او نرسد
همان لحظه چینوکو در را محکم با ضربه باز کرد و با نوشیدنی میکس خونساز (دانه های قرمز) وارد شد
رِی پتو را پناه خود نهاد و پشتش مخفی شد
چینوکو پوکر: جدی فک کردی اون تیکه پنبه جلوی منو میگیره؟😐
میاد سمتش و بالا سر رِی وایمیسته : بزنش کنار
رِی بدون هیچ مکثی سریع با دستانی لرزان و سری پایین و فشرده شده در بدنش پتو را کنار زد
دو زانو نشسته بود ،دستانش روی پاهایش بودند و سرش تاجای ممکن پایین بود
آبمیوه را سمت رِی دراز کرد: بخور ، خون سازه
خم شد و دم گوشش آمد: نمیخوای که خون رقیق و کم مزه بهم بدی ؟
دوباره صاف شد : زود بخور ، اگه غذای خون سازی هم میخواستی بگو، دائم حوصله ندارم ذهنتو بخونم
(چینوکو در ذهن: البته ذهنش نسبت به بقیه کسایی که دیدم آروم تره ، فقط ازش ترس زیادی حس میکنم...)
رِی با احتیاط آبمیوه را گرفت ، تلاش کرد درش را باز کنی ولی نتوانست
چینوکو باز هم آهی کشید ، بطری را گرفت و باز کرد و در همان دست رِی و در همان حالت قرار داد : بخور💢
رِی تند تند کل بطری را به یک باره سر کشید
چینوکو کمی از سرعت خوردنش تعجب کرد : تشنت بود ؟😶
رِی بسیار آرام در حد یک سانت سرش را به نشانه ی بله تکان داد
(نکته: کلا سر رِی پایینه و چشاش بستش و لرزش رو داره)
چینوکو جواب رِی را شنید و به سمت کمد رفت
یک ست کت و شلوار و پیراهن مشکی_قرمز برداشت و داخل رختکن کنار کمد شد
لباس هایش را عوض کرد و بعد چند دقیقه بیرون آمد(اسلاید ۲ لباسه)




خب عزیزان، با شرایط واقعا سختم براتون گذاشتم
یکمم زیاد نوشتم خوشحال شید
پارت بعد خییل رمانتیک قشنگه ها ،زود لایکا رو به ۱۶ برسونید بزارم
دیدگاه ها (۱۲)

ممنونمممماز لایکاااااراستی سناریو رو امشب میدم

~♡*پیوند خونین*♡~p8

~♡*پیوند خونین*♡~p6

~♡*پیوند خونین*♡~p5

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط